رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات رایان

دندون

عزیز دلم بسلامتی یکی از دندونای نیشتم درومد ی شب تب کردی و بی اشتها و بی حوصله شده بودی...همه میگن دندون نیش خیلی سخته..خدا روشکر درومد 93/1/16(پایین سمت چپ)بالا سمت چپم93/1/22 الان که اینجام بازم تب کردی استامینفن دادم خوابیدی عزیز دلم 
22 فروردين 1393

زایمان

شاهزاده کوچولوی من داشتی تو دلم همش میچرخیدی و لگد میزدی دیگه جات داشت تنگ میشد باید میومدی به دنیا ی جدید ...عزیز دلم برای دیدنت روز شماری میکردم ...دو روز قبل اینکه به دنیا بیای خاله پریا از آمل اومد پیشم یعنی دقیقا شب یلدا..مامان جون و بابا جونم (مامان بابای خودم)شب قبلش اومدن که دیر رسیدن من احساس میکردم چیزی شده وقتی زنگ زدم گفتن ماشین خراب شده ی خورده دیر میایم وقتی اومدن باباام باهاشون بود(بابا عصر کار بود)و لباسای مامان جون و بابا جون کثیف بود پرسیدم چیزی شده گفتن نه از ماشین پیاده شدن کثیف شده من که باور نکردمممم(دو روز بعدش متوجه شدم که تصادف شدیدی داشتن خدا رو شکر به خودشون چیزی نشده بود چون من نگران نباشم بهم چیزی نگفتن..قرب...
25 اسفند 1392

یک سالگی

عزیز دلم روز تولدت خیلی حالت بد شد اسهال و استفراغ داشتی دو شب قبلش شب یلدا رفتیم مهمونی فک کنم این ویروس اونجا از یکی گرفتی الهی بمیرم برات اصلا اشتها نداشتی البته همون  روز که احساس کردم حالت بده سریع با بابا یی بردیمت درمانگاه کودکان گیل اخه مطب تعطیل بودن تازه دکترتم نبود ... خدا رو شکر شیفت دکتر کشاورز بود که دکتر خیلی خوبیه امپول برات نوشتن و قرص وors...بابایی رفت دارو هات و امپولت گرفت وقتی پرستار امپولت زد ی کوچولو گریه کردی فدات بشم به خاطر همین ی تولد سه نفری گرفتیم قربونت برم ببخشید که برات تولد نگرفتیم ایشالا ساله دیگه تو خونه ی جدید حتما جبران میکنیمممممم اینم عکسای جشن سه نفریمون   ...
24 اسفند 1392

برف

رایان عزیزم ببخشید دیر دیر میام  امسال که اولین برف اومد سه نفری رفتیم پایین چنتا عکس گرفتیم و قدم زدیم...عزیز دلم از برف خیلی خوشت اومد بود دوس داشتی خودت راه بری و وقتی می خواستیم بیایم خونه کلی گریه کردی که نیایم خونه 92/11/12          عزیزم اینم عکسهای سال پیش که خیلی کوچولو بودی قربونت برم 92/12/19که من از ماشین پیاده نشدم ترسیدم سرما بخوری   ...
24 اسفند 1392

مسافرت

    عزیز دلم 30آذررفتیم مشهد با دو تا مامان جونا با ماشین رفتین تهران از اونجا با قطار رفتیم موقع رفتن من اصلا حالم خوب نبود شمام اونجا سرما خوردی قربونت برم ولی وقتی میبردیمت بیرون خوشحال بودی موقع برگشت حالت بهتر بود وقتی رسیدیم بردیمت پیش دکتر خودت گفت که سرما خورده  و وزنشم که پابت مونده که اونم به خاطر دندونات بود غذا نمی خوردی                   ...
8 بهمن 1392

دندون

عزیز دلم 25 مهر 92 شیشمین مرواریدتم درومد 4ابان 92دوتا مروارید پایینت  درومد  نهمین مرواریدت 15دی 92بالا سمت چپ درومد  28دی 92 دهمین دندونت درومد که سه شبم همش بی تابی میکردی و همش شیر  میخوردی و از غذا خبری نبود 29 دی92یازدهمین مرواریدتم درومد   
8 بهمن 1392

ازمایش

عزیز دلم امروز(92مهر21)سه نفری رفتیم ازمایشگاه رازی ازمایش کم خونی دادی قربونت برم ..بابایی دستاتو گرفت خانومه پرستارم از دست کوچولوت خون گرفت وقتی داشت رگتو پیدا میکرد با دقت داشتی نگاش میکردی وقتی امپولو زد گریه کردی ولی زود اروم شدی قربونت برم بعد با حالت دعوا به سمت پرستاره نگاه کردی گفتی ehhhhhhhh الان که اینا رو مینیویسم تو بغلم راحت خوابیدی قربونت برم  ...
21 مهر 1392

بدون عنوان

عزیز دلم دیروز (19مهر92)بابا صبح کار بود از اداره که اومد رفتیم بیرون ی دوری زدیم بعد بردیمت اتاق بازی اونجا بچه ها رو که دیدی خیلی ذوق کردی تمام حواست پیش بچه ها بود بعد سوار ماشین شارژیت کردیم شبیه راننده های ماهر فرمونشو گرفته بودی مثل مامانت راننده ای     پسر گلم اولین بار که بردیمت اتاق بازی خیلی کوچیک بودی ی روز مونده بود 6ماهت بشه(1مرداد92ِ)  ...
21 مهر 1392