رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات رایان

دندون

عزیز دلم 5ماه 4روزت بود اولین مرواریدت درومد (پایین سمت چپ)(6خرداد 92)دیگه منم غذا دادن شروع کردم وقتی قاشق میبینی کلی خوشحال میشی وقتی می خوام دوباره پرش کنم بدم گریه میکنی زودتر میخوای قربون شکمت برم  دومین مروارید( 22خرداد92)(پایین سمت راست) سومین مرواریدت (31تیر92)(بالاسمت چپ) چهارمین مرواریدت(1مرداد92)(بالا سمت راست) پنجمین مرواریدت(6مهر92)(بالا بغل دندون نیشت سمت چپ)(البته فقط سفیدی زده هنوز بیرون نزده)الانم که دارم تاپ میکنم همش دست میزنی به کیبرد نمیزاری تایپ کنم عکس رو بعد میزارم عزیز دلم  
7 مهر 1392

بدون عنوان

این عکس اولین عکست عزیز دلم     اینجا 5 فروردین اومدین لب ساحل که من از ماشین پیاده نشدم به خاطر اینکه سرما نخوری   اینجام لباس عروسکو بهت پوشوندم هههه شبیه کدخداها شدی   اووووووووو این عکسام عکسای اتلیته که بدون برنامیریزی رفتیم منو خاله سینا بردیمت پارک رو به روی پارک اتلیه بود زنگ زدم دایی مسعودم اومد بردیمت عکس گرفتی   ...
5 مهر 1392

بدون عنوان

سلام پسر گلم چند روز این وبلاگ واست درست کردم ولی وقت نکردم مطلبی بزارم آخه بیشتر وقتا تالشیم..ولی هر وقت میایم خاطراتتو اینجا برات میزارم 
5 مهر 1392

بدون عنوان

پسر خوشگلم یکشنبه بیست و دوم برای اولین بار بردیمت دانشگاه ..رفته بودیم مدرکمو بگیرم  هر کی میدیدت میگفت واییییییی چه قد نازههههههه عکساتم بعد میزارم اخه عکسا تو دوربین راستی دو سه روز هست که با بابا صبحا میری نون میخری قربونت برمممم 
5 مهر 1392

بدون عنوان

رایان مامان بخشید دیر اومدم آخه ما همش به خاطر دانشگاه بابا رفت و امد میکنیم نیستیم  منم اولین کارایی که کردی رو تو گوشیم مینیویسم که می خواد اینجا بزارم برات اول چن تا عکس خوشگل واست بزارم   ...
5 مهر 1392